شعری زیبا از سید علی صالحی

برای کوچه سار شب، دلی دگر نمی تپد
برای غنچه های گل، نمی چرا نمی رسد
دلم گرفته از خودم، خودم که دم نمیزنم
به شهر مرده ی دلم، شفق چرا نمی زند؟
غمی نشسته بر دلم به پهنه ی تمام شهر
بگو به من چرا کسی، سکوت را نمی درد؟
نشسته در سکوت شب ، مسافر خزان زده
کسی به شهر مرده ها، قدم چرا نمی نهد

شعری زیبا از سید علی صالحی...

ز دسـتم بر نمی‌خیزد که یک دم بی‌تو بنشینم
به‌جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ‌کس بینم

تو را من دوست می‌دارم خلافِ هر که در عالم
اگر طعنه‌ست در عقلم اگر رخنه‌ست در دینم

سعدی

شعری زیبا از سید علی صالحی...

با که گویم؟ گاه از گفتن خستهاز دیدن راندهگاه تشنه بودنگاه لبریز از نبودنگاه می رومبه تنها بودندر تنهایی درونگاه بیرون می ایماز اندرونمی پذیرمتنها بودنرا بیرونگاه از نا گفته هاهراسان می گریزمتا نگویم ا شعری زیبا از سید علی صالحی...ادامه مطلب

درون همه ما ها جنگی بین دو گرگ در جریان است

یکی بد هست . بنام : خشم . حسادت . حرص و طمع . غیظ . دروغ . حقارت  و نفس

دیگری خوب هست . بنام : شادی . صلح . عشق . امید . تواضع و فروتنی . مهربانی . همدلی و حقیقت

کدام گرگ برنده میشود ؟ گرگی که ما تغذیه اش کنیم

شعری زیبا از سید علی صالحی...

مشت همسایه,

ای خـدا تـا كی و تـا چنـد جفا بر سرما

اينهمـه جـور و جفـا نيست روا بر سـر‌ ما

وای از اين زلزله‌ی شوم و بلاخيز كه ريخت

مسجـد وصـومعـه و ديـر و سرا بر سر‌ما

چشم جادوی قدر خسته از اين بـاور پوچ

مـا در انـديشـه كـه آورد قضا بـر سـر‌ما

بـاور عقل كج‌انديش نيايـد كـه چـه كرد

مشـت پنهـانی همسايـه‌ی مـا بـر سر‌ما

نورالله وثوق

شعری زیبا از سید علی صالحی...

باید تو را همیشه به دقت نگاه کردیعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کردخاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو راوقتی که آفرید چه مدت نگاه کردهر دو مخدرند که بیچاره می کنندباید به چشم هات به ندرت نگاه کردهر کس نظاره شعری زیبا از سید علی صالحی...ادامه مطلب

می‌رسد از راهقد بلند است و پرده‌ها کوتاهآه از آنشب که چشم من افتادپشت پرده به تکه ای از ماهبچه‌ی هیأتم من و حساسبه دو چشم تو و به رنگ سیاهمویت از زیر روسری پیداست دخترِه ... ، لا اله الا الله!به «ولا شعری زیبا از سید علی صالحی...ادامه مطلب

فیل از شیر پرسید چرا همیشه غرش میکنی؟شیر:باید همه بدانند من سلطانم.خرگوش این مکالمه راشنید.پس روزی بالای تپه رفت وخواست غرش کند.اما صدای نازکی مثل جیک جیک جوجه از حنجره اش بیرون آمد.روباه صدایش راشنید شعری زیبا از سید علی صالحی...ادامه مطلب

زنى به شهر کوچکی رفته بود تا آنجا زندگی کند. کمی بعد، زن از سرویس‌دهی ضعیف داروخانه‌ی شهر به همسایه‌ی خود  اعتراض کرد.او امیدوار بود همسایه‌اش به خاطر آشنایی با صاحب داروخانه، این انتقاد را به گوش او شعری زیبا از سید علی صالحی...ادامه مطلب

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.

تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.

شعری زیبا از سید علی صالحی...